یاد دارم یک غروب سرد سرد ...
میگذشت از کوچه ما دوره گرد:
.دوره گردم ، کهنه قالی میخرم.
کاسه و ظرف سفالی میخرم.
.دست دوم جنس عالی میخرم.
. گرنداری کوزه خالی میخرم.
.اشک در چشمان بابا حلقه بست.
.عاقبت آهی کشید بغضش شکست.
.اول سال است و نان در سفره نیست.
.ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟!
..بوی نان تازه هوش از ما ربود
.اتفاقا مادرم هم روزه بود .
صورتش دیدم که لک برداشته..
دست خوش رنگش ترک برداشته
..سوختم دیدم که بابا پیر بود.
.بدتر از آن خواهرم دلگیر بود.
.مشکل ما درد نان تنها نبود؛
شاید آن لحظه خدا با ما نبود
..باز آواز درشت دوره گرد.
.ریشه اندیشه ام را پاره کرد.
. دوره گردم ، کهنه قالی میخرم.
.دست دوم جنس عالی میخرم.
.خواهرم بی روسری بیرون دوید؛.
_: آی آقا سفره خالی میخرید!!!...
دسته دوم جنس عالی می خرید؟!
متنت خیلی زیبا بود...
بازم متن ادبی بذار...
خیلی خیلی ممنون عالی بود.
بدک نیست می شه پاش چرتی زد
واقعاعالی بود ولی غمناک بود