زندگی نامه ی ژول ورن

ژول ورن (1905-1828) نویسنده نامی و آینده نگر فرانسوی بود که کتابهای زیادی با مضمون علمی-تخیلی نوشت. ژول ورن در هشتم فوریه 1828 میلادی در یک خانواده مرفه در جزیره ریدو شهر نانت فرانسه به دنیا آمد.

ژول ورن بنا به خواست پدرش تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان برد اما ذوق نمایشنامه‌نویسی و رمان‌نویسی او را بر آن داشت که کم‌کم به سوی ادبیات کشیده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود، ولی بعد پیشرفت سریعی کرد. «پنج هفته در بالون» او بسیار موفق بود و هواخواهان بسیاری یافت. ناشر آثار او، ژول هتزل برای او دوست و مشاور و همراه بسیار خوبی بود.

 

از این گذشته، ژول ورن با دقت و نکته بینی به معرفی کشورها می‌پرداخت برای نمونه در بخشی از کتاب فاتح آسمان‌ها به شناساندن ایران نیز می‌پردازد. از کویر لوت و خطه شمال و دریای مازندران سخن به میان می‌آورد و در توصیف آن مکانها از خود مهارت به سزایی نشان می‌دهد.

در آغاز آثار ژول ورن تنها در میان کودکان طرفداران و علاقمندانی داشت تا آن که منتقد و نویسنده‌ای به نام مارسل موره (1969-1887) چندین کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسیار شگفت انگیز» (1960) و «اکتشافات ژول ورن» (1963) ژول ورن را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدی تری به ژول ورن می‌نگرند.

ژول ورن در24 مارس1905بر اثر بیماری دیابت، در شهر آمیین درگذشت. آثار او همه جا شهرت دارند و به زبانهای مختلفی نیز ترجمه شده‌اند.

ژول ورن خیالات و رویاهایش را به تحریر در آورد کمتر کسی این کار را می کند اما او به رویاهایش باور داشت و این رویا نویسی برایش شهرتی عالم گیر شد به قول ارد بزرگ : رویا پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد .
در 9 مارس‌ 1886 هنگامی‌ که‌ ژول‌ ورن‌ به‌ خانه‌اش‌ بر می‌گشت‌ برادرزاده‌ 25 ساله‌اش‌، «گستن‌» به‌ طرف‌ او شلیک‌ کرد. گلوله‌ اول‌ به‌ او نخورد اما گلوله‌ دوم‌ به‌ پای‌ چپ‌ او اصابت‌ کرد. گستن‌ سال‌های‌ باقیمانده‌ از عمر خود را در تیمارستان‌ سپری‌ کرد. این‌ خبر به‌ صورت‌ محرمانه‌ نگه‌ داشته‌ شد و در هیچ‌ کدام‌ از روزنامه‌ها انعکاس‌ پیدا نکرد. جراحت‌ ناشی‌ از گلوله‌ با سرعت‌ کمی‌ التیام‌ یافت‌ و باعث‌ شد که‌ ژول‌ ورن‌ تا آخر عمر خود بلنگد. مشخص نشد که‌ گستن‌ چرا دست‌ به‌ این‌ اقدام‌ زد اما به‌ نظر می‌رسد که‌ او دچار مشکلات‌ روانی‌ بوده‌ است‌.
بعد از مرگ‌ هتزل‌ ، ناشر کتاب‌های‌ ژول‌ ورن و مادرش که‌ ژول‌ ورن‌ او را می‌پرستید شروع‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌هایی‌ با مضامین‌ سیاه‌تر و غم‌انگیزتر کرد. در سال‌1888 او وارد سیاست‌ شد و به‌ عنوان‌ عضو شورای‌ شهر آمین‌ انتخاب‌ شد و بمدت‌ 15 سال‌ در آنجا به‌ انجام‌ وظیفه‌ پرداخت‌.
بعد از مرگ‌ ژول‌ ورن‌ تنها پسرش‌ میشل‌ مراحل‌ چاپ‌ آخرین‌ داستان‌های‌ او را بر عهده‌ گرفت‌.
در سال‌ 1863 ژول‌ ورن‌ کتابی‌ با عنوان‌ پاریس‌ در قرن‌ بیستم‌ نوشت‌ که‌ درباره‌ مرد جوانی‌ بود که‌ در جهانی‌ پر از آسمانخراش‌های‌ شیشه‌یی‌، قطارهای‌ پرسرعت‌، ماشین‌هایی‌ که‌ با سوخت‌ بنزین‌ حرکت‌ می‌کنند، ماشین‌ حساب‌ها و شبکه‌های‌ ارتباطی‌ جهانی‌ زندگی‌ می‌ کرد با این‌ حال‌ احساس‌ خوشبختی‌ نمی‌کرد. این‌ کتاب‌ پایان‌ غم‌انگیزی‌ داشت‌. هتزل‌ بر این‌ عقیده‌ بود که‌ این‌ کتاب‌ با بدبینی‌ و دیدی‌ منفی‌ نگاشته‌ شده‌ و به‌ شهرت‌ در حال‌ شکوفایی‌ ژول‌ ورن‌ آسیب‌ می‌ رساند و محبوبیت‌ او را خدشه‌دار می‌کند. پس‌ به‌ او پیشنهاد کرد تا 20 سال‌ برای‌ چاپ‌ این‌ کتاب‌ صبر کند. ورن‌ نصیحت‌ هتزل‌ را پذیرفت‌ و متن‌ دست‌نویس‌ کتاب‌ را در جای‌ امنی‌ قرار داد. این‌ متن‌ در سال‌ 1989 توسط‌ «نتیجه‌» ورن‌ پیدا شد و در سال‌ 1994 به‌ چاپ‌ رسید.
? بدشانسی‌های‌ سال‌های‌ پایانی‌ زندگی‌ ژول‌ ورن‌
مدت‌ کوتاهی‌ پس‌ از واقعه‌ تیراندازی‌ به‌ ورن‌ او دوست‌ همیشگی‌اش‌ هتزل‌ را از دست‌ داد. اگرچه‌ چاپ‌ آثار او بعد از مرگ‌ هتزل‌ توسط‌ پسر هتزل‌، ژول‌، انجام‌ می‌گرفت‌ اما ورن‌ یک‌ محرم‌ راز و معتمد خود را از دست‌ داده‌ بود. میشل‌ فرزند ورن‌ در نامه‌یی‌ به‌ ژول‌ فرزند هتزل‌ نوشت‌ هیچ‌ وقت‌ پدرم‌ را به‌ اندازه‌ زمانی‌ که‌ خبر مرگ‌ هتزل‌ را به‌ او دادند غمگین‌ ندیده‌ بودم‌.
شاید تنها اتفاق‌ مثبت‌ در این‌ دوره‌ سخت‌ برای‌ ژول‌ ورن‌ نزدیک‌ شدن‌ او با پسرش‌ از نظر عاطفی‌ بود. میشل‌ تا آن‌ زمان‌ فردی‌ سرکش‌ بود و حتی‌ در سن‌16 سالگی‌اش‌ توسط‌ پدرش‌ به‌ سفر دریایی‌ 18 ماهه‌یی‌ به‌ دور دنیا فرستاده‌ شد. پدرش‌ گمان‌ می‌کرد که‌ زندگی‌ سخت‌ روی‌ دریا مسئولیت‌پذیری‌ را به‌ او خواهد آموخت‌ اما این‌گونه‌ نشد. ولی‌ بیماری‌ پدرش‌ و نزدیک‌ شدن‌ ورن‌ به‌ سال‌های‌ پایانی‌ زندگی‌اش‌ باعث‌ شد تا میشل‌ بطور جدی‌تری‌ با زندگی‌ روبرو شود. در سال‌های‌ بعدی‌ ژول‌ ورن‌ کتاب‌هایی‌ در مورد استفاده‌ غلط‌ از تکنولوژی‌ و تاثیر آن‌ بر زندگی‌ انسان‌ها نوشت‌. در کتاب‌ جزیره‌ پراپلر او به‌ اظهار تاسف‌ درباره‌ نابودی‌ فرهنگ‌ محلی‌ ساکنان‌ جزایر پلی‌تری‌ پرداخته‌ است‌. در کتاب‌ ابوالهول‌ یخی‌ او خودکشی‌ دسته‌ جمعی‌ نهنگ‌ها را پیش‌بینی‌ می‌کند، چیزی‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ کشف‌ نشده‌ بود. در کتاب‌ «سرنوشت‌ بگام‌» درباره‌ این‌ موضوع‌ که‌ اگر تکنولوژی‌ و علم‌ به‌ دست‌ افراد شرور بیفتد چقدر می‌تواند خطر آفرین‌ باشد، هشدار می‌دهد. برخی‌ از کتاب‌های‌ او که‌ در زمان‌ مرگش‌ هنوز به‌ چاپ‌ نرسیده‌ بود یا ناتمام‌ بود بعد از آن‌ به‌ چاپ‌ رسید و کتاب‌های‌ ناتمامش‌ توسط‌ پسرش‌ میشل‌ ویراستاری‌ و تکمیل‌ شد.او بیش‌ از 80 کتاب‌ و صدها شخصیت‌ فراموش‌ نشدنی‌ خلق‌ کرد.
میراث‌ ژول‌ ورن‌ تنها کتاب‌هایش‌ نیست‌ بلکه‌ خوانندگانش‌ نیز هست‌. یکی‌ از نویسندگان‌ کتاب‌های‌ علمی‌ تخیلی‌ با نام‌ «ری‌ بردبری‌» گفته‌ است‌: همه‌ ما به‌ گونه‌یی‌ جزو فرزندان‌ ژول‌ ورن‌ هستیم‌. «ویلیام‌ بیب‌» یکی‌ از اولین‌ مردانی‌ که‌ به‌ اعماق‌ دریا سفر کرده‌ است‌ با خواندن‌ کتاب‌ «بیست‌ هزار فرسنگ‌ زیر دریا» به‌ اقیانوس‌شناسی‌ علاقه‌مند شده‌ است‌. «رابرت‌ گودارد» پدر موشک‌شناسی علم‌ ساختن‌ و هدایت‌ موشک در کودکی‌ یکی‌ از پرطرفدارترین‌ خوانندگان‌ آثار ژول‌ ورن‌ بوده‌ است‌.
قوه‌ تخیل‌ ژول‌ ورن‌ که‌ در کتاب‌هایش‌ جلوه‌گری‌ می‌کند و تئاترها و فیلم‌هایی‌ که‌ از روی‌ آن‌ کتاب‌ها نوشته‌ شده‌ امروز که‌ حدود 100 سال‌ از مرگش‌ می‌گذرد همچنان‌ انسان‌ را سرگرم‌ می‌کند و تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد و به‌ نظر می‌رسد برای‌ سال‌های‌ زیادی‌ در آینده‌ همچنان‌ این‌ امر ادامه‌ یابد.
? پیتر هتزل‌ و ژول‌ ورن‌
تاثیر پیترهتزل‌ بر روی‌ نوشته‌ها و کتاب‌های‌ ژول‌ ورن‌ بسیار قابل‌ توجه‌ بود. ژول‌ که‌ از یافتن‌ شخصی‌ که‌ تمایل‌ به‌ چاپ‌ آثارش‌ را داشته‌ باشد، در پوست‌ خود نمی‌گنجید، تقریباً تمام‌ تغییراتی‌ که‌ هتزل‌ بر آثارش‌ اعمال‌ کرد را پذیرفت‌. هتزل‌ نه‌ تنها چاپ‌ حداقل‌ یکی‌ از رمان‌های‌ ژول‌ به‌ نام‌ پاریس‌ در قرن‌ بیستم‌ را کاملاً رد کرد، بلکه‌ از ژول‌ خواست‌ تا قسمت‌های‌ مهم‌ سایر پیش‌نویس‌هایش‌ را هم‌ تغییر دهد.
یکی‌ از مهم‌ترین‌ تغییراتی‌ که‌ هتزل‌ بر آثار ژول‌ ورن‌ تحمیل‌ کرد، تغییر نگاه‌ رمان‌های‌ او از بدبینی‌ به‌ خوش‌بینی‌ بود. برخلاف‌ برداشت‌های‌ معمول‌، ژول‌ ورن‌ چندان‌ به‌ پیشرفت‌های‌ تکنولوژیکی‌ و انسانی‌ علاقه‌یی‌ نداشت‌ همان‌گونه‌ که‌ در آثارش‌ قبل‌ از ملاقات‌ با هتزل‌ مشهود است‌. این‌ تصمیم‌ هتزل‌ بود که‌ با تغییر نگاه‌ داستان‌ها، فروش‌ بیشتر آنها را تضمین‌ کنند.
به‌ عنوان‌ مثال‌ قرار بود داستان‌ «جزیره‌ اسرارآمیز» با نگاهی‌ نوستالژیک‌ به‌ پایان‌ برسد، اما بنا به‌ تصمیم‌ هتزل‌، داستان‌ با سعادت‌ و خوشبختی‌ قهرمانان‌ به‌ انتها رسید. مورد دیگری‌ که‌ هتزل‌ از نسخه‌ پیش‌نویس‌ ژول‌ ورن‌ حذف‌ کرد، عقاید ضد یهودی‌ او بود که‌ تنها در نسخ‌ اولیه‌ «مارتین‌ پاز» و «هکتور سرواداک‌» به‌ چشم‌ می‌خورد.

زندگی نامه چند دانشمند بزرگ

دانیل گابریل فارنهایت 

در چهاردم ماه می سال 1686، دانیل گابریل فارنهایت فیزیکدان بزرگ آلمانی در بندر ساحلی گی دَنسک در قلمرو پادشاهی پروشا متولد شد. این شهر ساحلی اکنون در کشور آلمان واقع است. خانواده فارنهایت بازرگان بودند و به همین دلیل مسافرت های بسیاری در اروپای شمالی داشتند. جد پدری فارنهایت در شهر روستک زندگی می کرده است و تحقیقات نشان می دهد که اصلیت خانواده او از شهر (هیلدشیم) بوده است.
در چهاردم ماه می سال 1686، دانیل گابریل فارنهایت فیزیکدان بزرگ آلمانی در بندر ساحلی گی دَنسک در قلمرو پادشاهی پروشا متولد شد. این شهر ساحلی اکنون در کشور آلمان واقع است. خانواده فارنهایت بازرگان بودند و به همین دلیل مسافرت های بسیاری در اروپای شمالی داشتند. جد پدری فارنهایت در شهر روستک زندگی می کرده است و تحقیقات نشان می دهد که اصلیت خانواده او از شهر (هیلدشیم) بوده است. در سال 1650پدربزرگ دانیل از شهر (نیفف) به شهر دیگری بنام (دنزیگ) نقل مکان میکند؛ در آنجا ساکن میشود و به بازرگانی می پردازد. پسر او، دانیل فارنهایت (پدر دانیل گابریل که موضوع همین مقاله است) با بیوه زنی بنام رانچ کُنکُردیا ازدواج میکند که دخترِ یکی از تاجران شهر دنزیگ بوده است. پدر او صاحب پنج فرزند (دو پسر، سه دختر) بوده است که دانیل گابریل بزرگترین آنها بود.

در سال 1702 زمانی که فارنهایت 16 سال بیشتر نداشت پدر و مادر خود را از دست داد. والدین او بخاطر اینکه تصادفا قارچ سمی خورده بودند جان خود را از دست دادند. وی در همین سال در شهر آمستردام، آموزش هایش را برای پرداختن به بازرگانی آغاز کرد و بیشتر عمر خود را در این شهر سپری کرد. با وجود اینکه او به بازرگانی روی آورده بود به علوم طبیعی نیز علاقه داشت و همین سبب شد تا مطالعات و آزمایش هایی را در همین زمینه شروع کند. از سال 1707 به بعد، او به شهر های برلین، هال، لیپزیگ، درسدن، کپنهاگن و همچنین زادگاهش که برادرش هنوز در آنجا بود مسافرت کرد. در همین زمان وی با گاتفرید لیبنیز(فیلسوف و ریاضی دان آلمانی)، کریستین ولف و اُل رُمر در تماس بود. در سال 1717، فارنهایت در شهر لاهه که پایتخت هلند است مقیم شد. در این شهر وی با ساختن فشارسنج، ارتفاع سنج و دماسنج به تجارت شیشه آلات پرداخت. دماسنج های او از اعتبار و اعتماد بالایی برخوردار بودند. تا زمان او در ساخت دماسنج از شیشه های کروی استفاده میشد تا اینکه او توانست شیشه های استوانه ای را بسازد. با وجود این، روش او برای ساخت دماسنج جیوه ای تا هجده سال مانند رازی پنهان ماند که البته دلایل تجاری داشت. از سال 1718 به بعد نیز، در رابطه با علم شیمی در شهر آمستردام سخنرانی هایی داشت. در سال 1724، به انگلستان رفت و عضو انجمن سلطنتی شد. تا پایان عمر پنجاه ساله خویش ازدواج نکرد و در شانزدهم سپتامبر 1736، در شهر لاهه درگذشت. او را در کلیسای (کلوسترکرک) بخاک سپردند.

طبق مقاله ای که فارنهایت در سال 1724 نوشت، مقیاس دماسنج خود را بر اساس سه نقطه ثابت دمایی تعیین کرد. پایین ترین نقطه ثابت را با استفاده از مخلوطی به تعادل رسیده از کلورید آمونیاک (نوعی نمک)، آب و یخ خشک معین کرد. به این ترتیب که دماسنج جیوه ای یا الکلی را در این مخلوط قرار داد و ماده درون دماسنج به پایین ترین نقطه ی خود رسید. بر روی دماسنج در این نقطه علامت F°0 درج شده بود. دومین نقطه ی ثابتی که برای خواندن دماسنج انتخاب کرد نقطه ای بود که در سطح آب، یخ شروع به شکل گیری می کند. در کنار این نقطه نیز  F°32 درج شد. سومین نقطه ی ثابت که  F°96 بود دمای طبیعی بدن انسان بود که در آن دماسنج، زیر بغل یا درون دهان قرار می گرفت.

گابریل دانیل فارنهایت نقطه ی جوش جیوه را 600 درجه فارنهایت (مقیاس دماسنج اختراع خودش) ثبت کرد. او با چندین دماسنج کار کرد و متوجه شد که آب نیز 180 درجه بالاتر از نقطه انجماد به نقطه جوش میرسد. بعدها مقیاس و درجه بندی فارنهایت مورد تجدید نظر قرار گرفت تا از نقطه ی انجماد تا جوش دقیقا و همیشه 180 درجه محاسبه شود. البته بخاطر همین ارزیابی مجدد در درجه بندی ِ دماسنج او، امروزه دمای بدن انسان 98.6 درجه فارنهایت تعیین میگردد، درحالی که در زمان فارنهایت و بر روی دماسنج خود او 96 درجه محاسبه شده بود. لازم به یادآوری است که دماسنج فارنهایت از 0 تا 212 درجه بندی شده است.

فارنهایت از دماسنج خود برای تعیین نقطه جوش بسیاری از مواد استفاده کرد و متوجه شد که تغییر فشاراتمسفر بر نقطه جوش مواد اثر مستقیم دارد. از دیگر مواردی که از اینگونه آزمایش ها استنتاج کرد پدیده ابر-انجماد یا سوپرکولینگ است. در این پدیده، آب بدون تبدیل شدن به یخ تا نقطه ای پایین تر از نقطه ی انجماد سرد میشود. این پدیده را در آب های زیر سطحِ یخی قطب های شمال و جنوب شاهد هستیم؛ در آب های قطبی درجه آب از منفی 18 درجه تا 38 درجه سانتیگراد متغییر است اما آب تنها در سطح یخ می بندد جایی که با هوا در تماس است.

در اروپا تا زمانی که هنوز درجه بندی سلسیوس معین نشده بود از فارنهایت استفاده میشد؛ اما امروزه در تمامی اروپا از سلسیوس استفاده می کنند. لازم بذکر است که درجه بندی فارنهایت اکنون در ایالات متحده آمریکا مقیاس متداول محسوب میشود. از مزیت های این نوع مقیاس دمایی اینست که بیشتر استفاده های معمولی دارد به این معنی که مثلا درجه های منفی بی استفاده در آن وجود ندارد. 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------       توماس آلوا ادیسون 

توماس الوا ادیسون (۱۱ فوریه ۱۸۴۷ - ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱) مخترع و بازرگانی آمریکایی بود. او وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهم‌ترین و معروفترین آنها لامپ الکتریکی است.
ادیسون در طول حیات علمی خویش توانست ۲۵۰۰ امتیاز اختراع را در ایالات متحدهٔ آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان به نام خود ثبت کند که رقمی حیرت‌انگیز و باورنکردنی به نظر می‌رسد. واقعیت این است که بیشتر اختراعات وی تکمیل شدهٔ کارهای دانشمندان پیشین بودند و ادیسون کارمندان و متخصصان پرشماری در کنار خود داشت که در پیشبرد تحقیقات و به سرانجام رسانیدن نوآوری‌هایش یاریش می‌کردند. دهنی ذغالی تلفن،ماشین تکثیر، میکروفن، گرامافون، دیکتافون، کینتوسکوپ (نوعی دستگاه نمایش فیلم)، دینام موتور و لاستیک مصنوعی از جمله مواد و وسایلی هستند که بدست ادیسون و همکارانش ابداع یا اصلاح شدند.
ادیسون از اولین مخترعانی بود که توانست با موفقیت بسیاری از اختراعات خود را به تولید انبوه برساند.
توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سال‌های کودکی را در پورت‌هِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آب‌نبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورت‌هرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راه‌آهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پس‌انداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شماره‌ی‌ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام می‌داد، نخستین و تنها روزنامه‌ای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ می‌شد.
در سال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کم‌شنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راه‌آهن به‌عنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دست‌ترین مأموران تلگراف در آمریکا شود.
ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد .

در سال ۱۸۶۹ م. ادیسون که ادارهٔ راه‌آهن را ترک کرده بود، به‌عنوان سرپرست فنی به استخدام یک مؤسسهٔ صرافی بزرگ در نیویورک در آمد. در این مقام او توانست نخستین اختراع موفقش را که نوعی تلگراف چاپی بود، به نام خود ثبت کند. تلگراف ادیسون برخلاف انواع رایج که علائم مورس را به صورت صداهای کوتاه و کشیده به گوش اپراتور می‌رسانیدند، آنها را به شکل خط و نقطه بر روی نوار کاغذی چاپ می‌کرد. او حق امتیاز اختراعش را در مقابل چهل هزار دلار به مدیر صرافخانه واگذار کرد و با پول آن در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی یک کارگاه تحقیقاتی برای خود برپا نمود. در محل جدید او علاوه بر تکمیل لوازم جانبی تلگراف، یک سامانهٔ پیشرفتهٔ نمایشگر اطلاعات بورس را طراحی کرد که سود هنگفتی از آن حاصل آمد.
ادیسون مدتها این فکر را در سرداشت که کارگاهش را به محل بازتر و بزرگ‌تری منتقل کند. با فراهم شدن سرمایهٔ کافی، سرانجام در سال ۱۸۷۶ م. در منطقهٔ «منلوپارک» نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی مجهز بنیاد نهاد و گروهی از افراد لایق و مستعد را به همکاری فراخواند.
تأسیس این آزمایشگاه نقطهٔ عطفی در رشته فعالیت‌های ادیسون و از بزرگ‌ترین ابتکارهای او به شمار می‌رود. آزمایشگاه منلو پارک نخستین مؤسسه‌ای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل ابداعات علمی برپا شد و آن را باید نمونهٔ اولیهٔ آزمایشگاه‌های تحقیقاتی بزرگی دانست که از آن پس تمام صنایع مهم در کنار کارگاه‌های خود ایجاد کردند. در سایهٔ نظارت و سازماندهی توماس ادیسون و کار گروهی کارمندان وی صدها اختراع کوچک و بزرگ در این مؤسسه به ثمر رسیدند که البته همگی به نام ادیسون تمام شدند.
از قدیم الایام، داشتن وسیله‌ای که بتوان با آن صدا را ضبط کرد از آرزوهای بشر بوده است. قبل از آنکه توجه ادیسون به این مقوله جلب شود، لئون اسکوت مارتین‌ویل فرانسوی (۱۸۵۷ م.) و دیگران تحقیقاتی کرده و گام‌هایی در این راه برداشته بودند؛ اما دستگاه‌های آنها عملا ً قابل استفاده نبود زیرا تنها با یک دور گوش دادن، صدای ضبط شده از بین می‌رفت.

در سال ۱۸۷۷ م. ادیسون موفق به ساخت وسیله‌ای شد که واقعاً کار می‌کرد؛ یعنی می‌توانست صدا را ضبط و دو تا سه بار پخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود، ساختمانی ساده داشت: استوانه‌ای فلزی بود با یک دستهٔ گرداننده که در یک انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق تعبیه شده بود. وقتی کسی استوانه را می‌چرخاند و درون بوق صحبت می‌کرد، بر اثر ارتعاش سوزن، روی ورقهٔ نازک حلبی ِدور استوانه خراش‌هایی می‌افتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده نیز کافی بود سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را به‌چرخش در آورند. کیفیت صدا البته بسیار پایین بود و صفحه حلبی هم پس از چند بار استفاده خراب می‌شد. با اینحال همین وسیله ابتدایی در نظر مردم بسیار شگفت‌انگیز می‌نمود و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. روزنامه‌ها ادیسون را «جادوگر منلوپارک» لقب دادند. حتی دولت رسماً وی را به واشینگتن دعوت کرد تا اختراعش را در برابر مقامات به نمایش بگذارد. ده سال بعد (۱۸۸۷ م.) ادیسون (یا به روایتی الکساندر گراهام بل)، استوانهٔ مومی را جایگزین ورق حلبی کرد و بالاخره امیل برلینر مخترع آمریکایی آلمانی‌تبار با تبدیل استوانهٔ مومی به صفحهٔ پلاستیکی، گرامافون را به شکل امروزی درآورد.
سابقهٔ سیستم روشنایی الکتریکی به اواسط قرن نوزدهم می‌رسد. در سال ۱۸۵۴ م. هاینریش گوبل نخستین لامپ برق را اختراع کرد که حدود چهارصد ساعت نور می‌داد اما آن را به نام خود به ثبت نرساند. پس از وی جیمز وودوارد، ویلیام سایر، متیو ایوانز (۱۸۷۵ م.) و جوزف سووان (۱۸۷۸ م.) مدل‌های دیگر چراغ‌های ا لکتریکی را ارائه کردند.
کمی پیش از آنکه ادیسون نیز وارد این عرصهٔ جدید شود، والیس صنعتگر آمریکایی نوعی چراغ برق را روانهٔ بازارکرده بود که نمونه‌ای از آن به دست ادیسون رسید (۱۸۷۸ م.). دستگاه والیس تشکیل می‌شد از چارچوبی با یک حباب و دو میلهٔ فلزی متحرک که به هر کدام تکه ذغالی متصل بود .عبور جریان برق از میله‌ها باعث می‌شد که دو قطعه ذغال بسوزند و میانشان قوس الکتریکی بسیار درخشانی به رنگ آبی پدیدار ‌شود. این چراغ الکتریکی ابتدایی بازده پایینی داشت زیرا مصرف برق آن زیاد و عمر ذغال‌هایش کم بود. با این وجود، ادیسون که به اهمیت اختراع والیس پی‌برده بود، تصمیم گرفت آن را اصلاح کند و به جای ذغال مادهٔ مناسب تری بیابد که با برق کمتر مدت درازی روشنایی بدهد و به مرور زمان نسوزد و از بین نرود.
پس از یک سال تلاش بی‌وقفه و آزمایش صدها مادهٔ گوناگون، سرانجام ادیسون و همکارانش توانستند با خالی کردن هوای داخل حباب و استفاده از نخ معمولی کربونیزه (ذغالی‌شده) لامپی بسازند که تا چهل ساعت نور بدهد. این موفقیت اولیه موجب شد تا آنها با پشتکار بیشتری به تحقیقات خود ادامه دهند و زمانیکه موفق شدند عمر متوسط چراغ برق را به پانصد ساعت برسانند، ادیسون تشخیص داد که زمان مناسب برای نمایش آن فرا رسیده است.
او از روزنامه‌نگاران و صاحبان سرمایه دعوت کرد تا در شب ۳۱ دسامبر ۱۸۷۹ م. برای دیدن اختراع جدیدش به منلوپارک بیایند. به دستور او آزمایشگاه و اطراف آن را با صدها لامپ برق آراستند بطوریکه محوطهٔ منلوپارک و جادهٔ منتهی به آن غرق در نور شده بود. ادیسون میهمانان خود را با چیزی روبرو کرده بود که برایشان سابقه نداشت. منظرهٔ لامپ‌های نورانی بازدیدکنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار داد؛ بطوریکه وقتی ادیسون نقشهٔ خود را برای تأسیس یک کارخانهٔ بزرگ الکتریسیته در نیویورک مطرح کرد پیشنهادش با استقبال گرم سرمایه‌داران حاضر روبرو شد.
در ۲۷ ژانویه ۱۸۸۰ م. ادیسون تقاضانامهٔ دریافت امتیاز اختراع «لامپ روشنایی الکتریکی» را به ادارهٔ اختراعات آمریکا تسلیم کرد اما با درخواستش موافقت نشد. کارشناسان سازمان معتقد بودند که طراحی و ساخت لامپ ادیسون بر مبنای مطالعات ویلیام سایر انجام شده است؛ بنابراین تنها امتیاز اختراع رشتهٔ ذغالی شده پرمقاومت (مادهٔ تولیدکنندهٔ نور لامپ‌) به ادیسون تعلق گرفت.
در ۱۳ فوریه ۱۸۸۰ م. وی به کشف یک پدیدهٔ مهم فیزیکی نائل آمد که اکنون به اثر ادیسون معروف است.
دو سال پس از نمایش عمومی لامپ الکتریکی، (۱۸۸۲ م.) ساختمان کارخانهٔ مرکزی تولید برق موسوم به «ایستگاه پرل استر ی‍ت» به پایان رسید و در چهارم سپتامبر همان سال نخستین سیستم توزیع نیروی الکتریسیته در جهان با قدرت ۱۱۰ ولت و ۵۹ مشتری در پایین محلهٔ منهتن به دست ادیسون افتتاح گردید.
چندی بعد ادیسون کوشید تا حق امتیاز لامپ برق را در بریتانیا از آن خود کند و بر رقیبش جوزف سووان – که مستقل از ادیسون موفق به اختراع لامپ حرارتی ِرشته کربنی شده‌ بود- پیروز شود اما پس از یک دعوای حقوقی بی‌حاصل، دو طرف با یکدیگر به توافق رسیدند و برای بهره‌مند شدن از منافع اختراعشان در بریتانیا شرکت «ادیسووان» را تأسیس کردند. این شرکت در سال ۱۸۹۲ م. جزئی از کمپانی بزرگ جنرال الکتریک (متعلق به ادیسون) گردید.
همانطور که گفته شد، بیشتر اختراعات ادیسون حاصل تکمیل ایده‌های دیگران و کار دسته‌جمعی گروه بزرگی از تکنسین‌ها و کارمندانی بود که تحت نظارت او به تحقیق و آزمایش می‌پرداختند. لویس لاتیمر دستیار آفریقایی-آمریکایی ادیسون که در پروژهٔ چراغ الکتریکی نقش مهمی داشت، از جملهٔ این افراد است.اگر امروز کمتر نامی از کسانی مانند او به میان می‌آید، به این دلیل است که ادیسون غالبا همکاران خود را در افتخار و اعتبار اختراعاتش سهیم نمی‌کرد. با این همه شکی نیست که بدون قدرت سازماندهی و خصوصاً همت بلند ادیسون دست یافتن به این همه موفقیت ممکن نبود. نیکلا تسلا فیزیکدان بزرگ و یکی از همکاران ادیسون دربارهٔ روش او برای حل مسائل می‌نویسد: «اگر ادیسون می‌خواست سوزنی را در انبار کاهی پیدا کند، با پشتکارفراوان دانه به دانه رشته‌های کاه را کنار می‌زد تا بالاخره سوزن نمایان شود. بارها با تأسف شاهد بودم که چگونه بخش اعظم وقت و انرژی او صرف یافتن یک فرمول جزئی یا انجام دادن محاسبه‌ای کوچک می‌شد.» ادیسون خود نیز در این‌باره گفته‌ است: «نوآوری عبارت است از یک درصد الهام روح و نود و نه درصد عرق ‌ریختن و تلاش کردن.»
تسلا دانشمندی شایسته و بهترین کارمند ادیسون بود. او ابتدا از طرف ادیسون مأمور شده بود تا راه‌های توسعهٔ سیستم‌های جریان مستقیم (DC) را بررسی کند اما چون پس از پایان کار ادیسون تعهدات مالی خود را زیر پا گذاشت تسلا تصمیم به ترک شرکت او گرفت. با پذیرش استعفای تسلا، ادیسون مرتکب اشتباه بزرگی شد چرا که چندی بعد تسلا با کشف جریان متناوب (AC) در برابر امپراتوری ادیسون و سیستم DC او قد علم کرد. او با حمایت جرج وستینگهاوس کارخانه‌دار معروف سامانه‌های چندفازی توزیع برق را برپایهٔ جریان AC تکامل بخشید که بسیار کارآمدتر از سیستم ادیسون بود. با وجود تبلیغات منفی جنرال الکتریک، جریان AC روز به روز رواج بیشتری یافت و سرانجام سلطه ادیسون را بر بازار صنایع الکتریکی درهم شکست.
در سال ۱۸۸۹م. یکی از کارمندان شرکت ادیسون به اسم ویلیام کندی لوری دیکسون نوعی دستگاه نمایش فیلم اختراع کرد که پنج سال بعد(۱۸۹۴م.) با نام تجاری کینه‌توسکوپ (متحرک نما) در نیویورک به معرض نمایش گذاشته شد. کینه‌توسکوپ دستگاهی بود که هرکس از سوراخ آن به درون می‌نگریست و دسته‌ای را می‌چرخاند، تصاویر متحرکی را مشاهده می‌کرد. این وسیله ابتدا به‌عنوان مکمل گرامافون و برای رونق بخشیدن به بازار آن طراحی شده بود وهدف آن بود که با افزودن امکان تماشای عکس متحرک، بر جذابیت گرامافون نزد خریداران افزوده شود.
با وجود اهمیت این اختراع، ادیسون یا دیکسون را نمی‌توان پایه‌گذار سینما دانست؛ کینه‌توسکوپ آنها بیشتر به ماشین «شهر فرنگ» شبیه بود و دریک زمان بیش از یک نفر نمی‌توانست از آن استفاده کند. چنین دستگاهی در عصر جدید که تودهٔ مردم به هیجان و سرگرمی‌های دسته‌جمعی نیاز داشتند چندان به کار نمی‌آمد. ایدهٔ بزرگ کردن تصاویر و بکارگیری پردهٔ نمایش هرگز به ذهن ادیسون نرسید چون همانطور که گفتیم از اختراع کینه‌توسکوپ مقصود دیگری داشت ولی حدود یک سال بعد لویی لومیر صنعتگر ثروتمند فرانسوی با ساختن دوربین فیلم‌برداری و پروژکتور و افتتاح اولین سالن سینما در گراند کافه پاریس (۲۸ دسامبر ۱۸۹۵م.) نخستین گام‌ها را برای علاقمند کردن مردم به این پدیدهٔ نو برداشت. پس از گذشت چند سال، سالن‌های نمایش فیلم در اروپا و آمریکا آنقدر فراوان شده بود که ادیسون نیز چاره‌ای جز پیوستن به این جریان و کنار گذاشتن سینمای تک‌ نفره‌اش ندید.
ادیسون در تبدیل سینما به رسانه‌ای همگانی و صنعتی سودآور نقش مؤثری ایفا کرده است. فیلم استاندارد ۳۵ میلیمتری با چهار روزنه در لبهٔ هر فریم که هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد از یادگارهای ادیسون است. وی همچنین مؤسس اولین استودیوی فیلمسازی دنیا (بلک ماریا در ایالت نیوجرسی) است. نخستین فیلم کپی رایت شدهٔ تاریخ سینما با عنوان «عطسهٔ فرد اُت» در این استودیو ساخته شد.
در اول فوریه ۱۸۹۳م. ادیسون ساختمان «بلک ماریا» نخستین استودیوی تصاویر متحرک را در وست اورنج ِ نیوجرسی به پایان برد. او کوشید تا اختراع دوربین فیلم‌ برداری را تماماً به خود نسبت دهد و حق استفادهٔ انحصاری از آن را به دست آورد اما در ۱۰ مارس ۱۹۰۲م. ادعای او در یک دادگاه استیناف ایالات متحده رد شد.
در ۱۸۹۴م. او در زمینهٔ ترکیب فیلم و صدا تحقیقاتی انجام داد که سرانجام به اختراع کینه‌توفون انجامید. این دستگاه که ترکیب ناجوری از کینه‌توسکوپ و گرامافون استوانه‌ای بود با استقبال مردم مواجه نشد.
در ۶ ژانویه ۱۹۳۱م. ادیسون درخواست‌نامهٔ ثبت آخرین اختراع خود «وسیله نگهدارندهٔ اشیاء هنگام آبکاری» را به ادارهٔ اختراعات فرستاد اما پیش از دریافت پاسخ در اواخر همان سال در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------           ارنست رادرفورد 

ارنست‌ رادرفورد در 30 آگوست‌ 1871 درحومه‌ برایت‌ واتر شهر نلسون‌ واقع‌ در ساحل‌شمالی‌ جزیره‌ جنوبی‌ زلاندنو به‌ دنیا آمد. اوچهارمین‌ فرزند از دوازده‌ فرزند جیمز و مارتارادرفورد نیوزلندی‌های‌ نسل‌ اول‌ بود که‌ ازکودکی‌ از اسکاتلند به‌ زلاندنو آمده‌ بودند.خانواده‌ رادرفورد معتقد به‌ مسیحیت‌ و با فرهنگ‌و جدی‌ در رفتن‌ به‌ کلیسا بودند. آنها احساس‌خوشبختی‌ می‌کردند و این‌ خانواده‌ پرجمعیت‌چهارده‌ نفری‌ در انجام‌ کارهای‌ روزمره‌ خانواده‌شرکت‌ می‌کردند. پدر و مادر سعی‌ در ارتقای‌سطح‌ علمی‌ فرزندانشان‌ داشتند. آنها علیرغم‌اینکه‌ در کشاورزی‌ فعالیت‌ داشتند و ساعت‌های‌متمادی‌ مجبور به‌ کار در مزرعه‌ خود بودند، دست‌از مطالعه‌ کتب‌ مذهبی‌ و علمی‌ برنمی‌داشتند.

   از این‌ رو ارنست‌ نیز همچون‌ والدینش‌ به‌تحصیل‌ علم‌ علاقمند بود. عشق‌ او به‌ علم‌ در اوان‌کودکی‌ بروز کرد. در سن‌ ده‌ سالگی‌ کتب‌ علمی‌همچون‌ خواندنی‌های‌ اولیه‌ فیزیک‌ و شیمی‌ را که‌تالیف‌ معلمی‌ به‌ نام‌ بالفور استوارت‌ بود با علاقه‌ وجدیت‌ مطالعه‌ می‌کرد. کتاب‌ استوارت‌ شبیه‌کتاب‌های‌ خودآموز فیزیک‌ امروزی‌ بود که‌ درآن‌ اصول‌ اولیه‌ و پایه‌ای‌ فیزیک‌ را با زبان‌ ساده‌توضیح‌ داده‌ بود. ارنست‌ نیز این‌ کتاب‌ را بیش‌ از15 بار مطالعه‌ کرد و با اجسام‌ ساده‌ای‌ همچون‌شمع‌، سنگ‌، سکه‌ و وسایل‌ آشپزخانه‌ مادرش‌آزمایش‌های‌ این‌ کتاب‌ را انجام‌ داد. او در همان‌شهر به‌ مدرسه‌ رفت‌.
   16 ساله‌ بود که‌ نخستین‌ بورس‌ از بورس‌های‌تحصیلی‌ متعدد در زندگی‌ خود را دریافت‌ کرد وتوانست‌ در کالج‌ کنتر بوری‌ شهر کریست‌ چرچ‌ثبت‌نام‌ کند. او رشته‌ تحصیلی‌ اصلی‌ خود رافیزیک‌ و ریاضیات‌ انتخاب‌ کرد و تحت‌ نظر اساتیدباتجربه‌ کالج‌ به‌ فراگیری‌ این‌ علوم‌ پرداخت‌.
   او در مدت‌ 3 سال‌ مدرک‌ کارشناسی‌ ریاضی‌فیزیک‌ گرفت‌ و برای‌ ارایه‌ پایان‌ نامه‌ خود دومقاله‌ مهم‌ درباره‌ فعالیت‌ تشعشعی‌ مواد در سال‌1895 نوشت‌ که‌ مقالاتش‌ مقام‌ دوم‌ را از آن‌خود کرد. یکی‌ دیگر از جوایز او حق‌ انتخاب‌موسسه‌ آموزشی‌ برای‌ ارتقای‌ سطح‌ علمی‌ بود که‌رادرفورد آزمایشگاه‌ کاوندیش‌ در دانشگاه‌کمبریج‌ لندن‌ را برگزید. این‌ آزمایشگاه‌ به‌مدیریت‌ جی‌جی‌ تامسون‌ صاحب‌ نظر پیشتازجهان‌ در زمینه‌ الکترو مغناطیس‌ اداره‌ می‌شد. این‌فرد صاحب‌نام‌ تاثیر زیادی‌ در روند پیشرفت‌ارنست‌ داشت‌ و او را حمایت‌ و تشویق‌ کرد.
   
   اکتشافات‌ علمی‌
   ارنست‌ در دوران‌ تحصیل‌ خود با اکتشافات‌مهمی‌ از جمله‌ کشف‌ اشعه‌ ایکس‌ توسط ویلهم‌کنراد رونتگن‌ فیزیکدان‌ آلمانی‌ روبه‌رو شد وهمین‌ کشف‌ها در زندگی‌ علمی‌ او تاثیر زیادی‌گذاشت‌.
   کشف‌ مهم‌ دیگر درباره‌ تحقیقات‌ هانری‌ بکرل‌دانشمند فرانسوی‌ بود که‌ تاثیر نور مرئی‌ و سنگ‌معدن‌ اورانیوم‌ برروی‌ فیلم‌ عکاسی‌ را فهمید.
   رادرفورد در سال‌ 1895 کار جدی‌ خود رادر آزمایشگاه‌ کاوندیش‌ آغاز کرد و رادیواکتیویته‌ناهمانند را مورد شناسایی‌ قرار داد. او اولین‌اشعه‌ای‌ که‌ بار الکتریکی‌ مثبت‌ داشت‌ و به‌ سهولت‌در مواد جذب‌ می‌شد را اشعه‌ آلفا نامید و اشعه‌دوم‌ با بار الکتریکی‌ منفی‌ را اشعه‌ بتا نام‌ گذاشت‌
   او اشعه‌ سومی‌ را هم‌ یافت‌ که‌ شبیه‌ پرتوهای‌ایکس‌ بود. رادرفورد طی‌ شبانه‌ روز فقط 3ساعت‌ می‌خوابید و تمام‌ ساعات‌ شب‌ و روز را درآزمایشگاه‌ می‌گذراند حتی‌ وقت‌ استحمام‌ کردن‌هم‌ نداشت‌. او در نهایت‌ اظهار کرد که‌ رادیوم‌ تنهاعنصر از گروه‌ عناصر حاصل‌ از فعالیت‌ تشعشعی‌اورانیوم‌ است‌.
   رادرفورد در سال‌ 1903 مفتخر به‌ عضویت‌انجمن‌ سلطنتی‌ لندن‌ شد و یک‌ سال‌ بعد کتابی‌ درزمینه‌ (فعالیت‌ تشعشعی‌) نوشت‌. امروزه‌ این‌ کتاب‌جزو کتب‌ کلاسیک‌ می‌باشد.

   رادرفورد به‌ شهرت‌ رسیده‌ بود و از سوی‌چندین‌ دانشگاه‌ هندی‌ کرسی‌های‌ زیادی‌ به‌ وی‌پیشنهاد شد. او تصمیم‌ گرفت‌ در دانشگاه‌ منچسترمشغول‌ به‌ کار شود. ارنست‌ در این‌ دانشگاه‌ استادعده‌ای‌ از دانشجویانی‌ بود که‌ درباره‌ ساختار اتم‌تحقیق‌ می‌کردند رادرفورد در سال‌ 1907 تلاش‌و کوشش‌ زیادی‌ جهت‌ شناخت‌ ساختار اتم‌ داشت‌لذا از سوی‌ دانشگاه‌ چندین‌ نشان‌ و جایزه‌دریافت‌ کرد و در همان‌ سال‌ مفتخر به‌ دریافت‌جایزه‌ نوبل‌ در رشته‌ شیمی‌ شد. به‌ گفته‌ رادرفورد،سال‌ 1907 اوج‌ شکوفایی‌ شهرت‌ و موفقیت‌ وی‌بوده‌ است‌.
   بزرگترین‌ نتیجه‌ کاری‌ رادرفورد کشف‌ ساختارهسته‌ اتم‌ بود. او تا آن‌ زمان‌ تصور می‌کرد اتم‌جسمی‌ سخت‌ و قرمز است‌ اما با تحقیق‌ و بررسی‌فهمید که‌ اتم‌ متشکل‌ از ذرات‌ بی‌شمار می‌باشد که‌هر ذره‌ اسراری‌ را در دل‌ دارد.
   
   
   مدل‌ اتمی‌ رادرفورد
   قبل‌ از رادرفورد چند دانشمند درباره‌ ساختاراتم‌ تحقیقاتی‌ انجام‌ داده‌ بودند اما رادرفورد به‌همه‌ نظریه‌ها جامه‌ عمل‌ پوشاند و آنها کامل‌ نمود.
   او معتقد بود که‌ یک‌ هسته‌ در مرکز اتم‌ وجوددارد. بیشترین‌ جرم‌ و تمام‌ بار مثبت‌ اتم‌ در هسته‌متمرکز است‌. هسته‌ شامل‌ پروتون‌ها ونوترون‌هایی‌ است‌ که‌ هم‌ جرم‌ هسته‌ را دربردارند و هم‌ بار هسته‌ ناشی‌ از پروتون‌های‌ آن‌است‌. او بر این‌ ایده‌ بود که‌ هسته‌ درون‌ اتم‌دارای‌ بار مثبت‌ است‌ که‌ توسط الکترون‌هامحاصره‌ شده‌ و به‌ خاطر وجود فضای‌ خالی‌ زیاددرون‌ اتم‌ حجمش‌ کم‌ می‌باشد. رادرفورد این‌فیزیکدان‌ بزرگ‌ و آزمایشگری‌ که‌ به‌ پشتکاری‌ اوتاکنون‌ فردی‌ نیامده‌ است‌ نام‌ پدر انرژی‌ هسته‌ای‌را به‌ نام‌ خود ثبت‌ کرد.
   رادرفورد با کشف‌ هسته‌ اتم‌ راه‌ را برای‌دانشمندان‌ آینده‌ خود هموار کرد.
   دانشمندان‌ با توجه‌ به‌ مجموعه‌ آزمایش‌های‌رادرفورد به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ اتم‌ها برخلاف‌نامشان‌ از اجزای‌ کوچکتری‌ هم‌ تشکیل‌ شده‌اندرادرفورد از سوی‌ انجمن‌ سلطنتی‌ انگلستان‌ به‌لقب‌ لرد رادرفورد نایل‌ شد.
   در حقیقت‌ بعد از اینکه‌ رادرفورد ماهیت‌تشعشع‌ رادیواکتیو را کشف‌ کرد دانشمندان‌ پی‌بردند که‌ رادیواکتیویته‌ به‌ علت‌ متلاشی‌ شدن‌خود به‌ خود هسته‌های‌ سنگین‌ و تبدیل‌ آنها به‌هسته‌های‌ سبک‌تر است‌. در میان‌ این‌ تبدیل‌ وتحول‌ ذرات‌ آلفا، بتا و گاما ساطع‌ می‌شود و به‌دنبال‌ آن‌ ماهیت‌ آن‌ تغییر می‌کند. رادرفورد ازاین‌ طریق‌ توانست‌ نیمه‌ عمر را معنا بخشد وی‌ سهم‌زیادی‌ در شناخت‌ اتم‌ همچنین‌ انرژی‌ هسته‌ای‌دارد که‌ امروزه‌ از آن‌ در جوامع‌ جهان‌ به‌ وفور ازآن‌ یاد می‌شود. در واقع‌ رادرفورد اسرار ناگفته‌اتم‌ را برای‌ همگان‌ گشود و کشف‌ کرد.
   
   زندگی‌ شخصی‌ رادرفورد
   ارنست‌ رادرفورد همه‌ اوقات‌ زندگی‌ خود رادر راه‌ کشف‌های‌ علمی‌ خود گذاشت‌ و به‌ ازدواج‌و تشکیل‌ خانواده‌ فکر نکرد.
   روزهای‌ متمادی‌ در آزمایشگاهش‌ مشغول‌تحقیق‌ بر روی‌ ذرات‌ اتم‌ بود و یا کتاب‌ و مقاله‌می‌نوشت‌. هفته‌ها پی‌ در پی‌ می‌گذشت‌ و حتی‌یک‌ بار به‌ بیرون‌ از آزمایشگاه‌ پا نمی‌گذاشت‌ و نورخورشید را نمی‌دید. از این‌ رو هیچگاه‌ به‌ داشتن‌یک‌ زندگی‌ مشترک‌ فکر نکرد. او خودش‌ را وقف‌علم‌ فیزیک‌ و شیمی‌ کرده‌ بود و در آن‌ غرق‌ شده‌بود.
   در سال‌های‌ اولیه‌ای‌ که‌ نظریه‌ خود را در زمینه‌هسته‌ اتم‌ ارایه‌ کرد هوادار چندانی‌ نداشت‌. اماکم‌کم‌ توانست‌ ایده‌اش‌ را به‌ همگان‌ بقبولاند ومورد اعتماد واقع‌ شود.
   یکی‌ از همکاران‌ و شاگردانش‌، فردریک‌سودی‌ در دانشگاه‌ مک‌ گیل‌ بود که‌ با کمک‌ و یاری‌رادرفورد کاشف‌ ایزوتوپ‌ها شد. اوتوهان‌آلمانی‌ یکی‌ دیگر از شاگردان‌ وی‌ بود که‌ 30 سال‌بعد با شکاف‌ اورانیوم‌ و اظهار اینکه‌ در هر اتم‌همواره‌ انرژی‌ وجود دارد، استاد خود را مبهوت‌کرد.ارنست‌ رادرفورد در سال‌ 1927درگذشت‌.


شرح آزمایش رادرفورد
او در آزمایش خود ، پرتو آلفا را ، که دارای بار الکتریکی منفی است ، به ورقه نازک طلا گسیل داد ، بر اثر این برخورد ، بخش عظیمی از پرتو از ورقه عبور کرد ، اما قسمت ناچیزی از آن ، بر اثر بر خورد ، منعکس و یا منحرف شد . وی با تکیه بر این استنتاج ، مدل اتمی خود را در صحنه رقابت مطرح ساخت . بخش عظیمی از فضا اتم خالی است و به همین دلیل بخش عظیمی از پرتو آلفا بدون انحراف از اتم عبور می کند ، اما قسمت ناچیزی از اتم توپر و متراکم است که دارای بار الکتریکی مثبت است و هنگامی که پرتو آلفا به آن برخورد می کند منعکس می شود و یا هنگامی که از نزدیکی آن عبور می کند منحرف می شود . در اطراف این منطقه توپر (هسته اتم ) الکترون ها پراکنده شده اند . و علت آنکه چرا هنگامی که پرتو آلفا از فضای اطراف هسته عبور می کند و از کنار الکترون ها بدون هیچ انحرافی به مسیر خود ادامه می دهد آن است ، که در یک اتم اندازه بارالکتریکی مثبت هسته با مجموع اندازه بار الکتریکی منفی الکترون های اطراف آن برابر است . پس مطابق مدل اتمی رادرفورد ، اتم از هسته که دارای بار الکتریکی مثبت است و در مرکز اتم قرار دارد و همچنین الکترون که در اطراف هسته قرار دارد ، تشکیل شده است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------- آلفردبرناردنوبل 

نوبل کیست؟
آلفردبرناردنوبل در بیست ویکم اکتبر سال 1833 در شهراستکهلم سوئدچشم به جهان گشود .
در 8 سالگی به همراه خانواده اش عازم روسیه شد . نشانه های علاقه به علوم و به ویژه شیمی درهمان نخستین سالهای کودکی در وی پدیدار شد.
آموخته هایش را به شکل خودآموز فراگرفت و هیچ گاه تحصیلات دانشگاهی را از سرنگذراند . در سال 1863 به سوئد بازگشت و درکارگاه پدر در هلنبورگ به عنوان شیمیدان مشغول به کار شد . او در تولید صنعت مواد منفجره نیتروگلیسیرین موفقیت بسیاری بدست آورد .
در1864 انفجاری منجر به ویرانی کارخانه و مرگ چند نفر از جمله برادر جوانترش شد ، پس از آن که کارخانه هایی در آلمان و نروژ ساخته شدند نوبل در1867 اختراع نوعی از نیترو گلیسیرین به نام دینامیت را به ثبت رسانید . در دینامیت او نیتروگلیسیرین جذب خاک دیاتومه جامد بی اثری شده بود از این رو کارکردن با آن ایمن تر بود . این اختراع به سرعت کار ساخت و ساز ها را در بسیاری از کشورها بهبودبخشید.
نوبل در سال 1875 ژلاتین منفجرشونده قویتری را ارائه داد که در آن نیتروگلیسیرین با نیتروسلولز ژلاتینی شده بود . اختراع وی طرحهای بزرگ راه سازی مانند کانال کورینث و تونل گوتارد را امکان پذیرساخت . درسال1887 بالبیست ماده منفجره بی‌دود را برای امورنظامی معرفی کرد ، آلفرد نوبل مردی تنها غالباً بیمار فروتن کمرو و دوستدار انسان ها بود . او در دهم دسامبر سال 1896 پیش از تحقق ایده هایش درمنزل شخصی اش واقع در سن رمو ایتالیا چشم از جهان فرو بست .
قسمتی از وصیتنامه نوبل
تمام دارایی ام طبق آنچه درپی می آید تقسیم شود . این سرمایه به شکل اوراق بهادار معتبر توسط کارگزارانم از طریق تأسیس یک صندوق به عنوان جایزه سالانه به کسانی اعطا شود که طی سال گذشته خدمت بزرگی به جامعه انسانی انجام داده باشد.
جایزه مزبور به پنج قسمت مساوی تقسیم شود و هر یک از آنها به یکی از موارد زیر اختصاص داده شود: 1سهم برای کسی که مهمترین اختراع یا اکتشاف در زمینه علوم فیزیک انجام داده است . یک پنجم برای کسی که مهمترین یا مفیدترین اکتشاف رادرزمینه علم شیمی انجام داده ، یک سهم برای کسی که مهمترین کشف دررشته فیزیولوژی یا پزشکی انجام داده باشد ، یک پنجم برای کسی که برجسته ترین اثر ادبی را خلق کند ، ویک سهم باقیمانده به کسی تعلق گیرد که بیشترین یا بهترین اقدام را برای ایجاد صلح و برادری و فروکاستن آتش دشمنی بین ملت ها و برقراری دوستی انجام دهد.
مشخصات جوایز
جایزه نوبل شامل مدال افتخار-دیپلم شخصی و مبالغی وجه نقد است . طبق بند چهارم اساسنامه بنیادنوبل بیش از سه نفر نمی توانند درجایزه سهیم باشند . جایزه تنها به کسانی که درقیدحیات هستند تعلق می گیرد ، مگرآنکه نامزدی شخص وفات یافته پیش از مرگش اعلام شده باشد ، مراسم در سالن کنسرت استهکلم برگزار می شود و اعلیحضرت پادشاه سوئد شخصاً دیپلم-مدال وسند تأییدکننده مبلغ جایزه را به دست برندگان می دهد.
دیپلم افتخار فیزیک-شیمی توسط آکادمی سلطنتی علوم سوئدودیپلم فیزیولوژی یا پزشکی توسط انسیتوی کارولینا تهیه می شود ، صحافی دیپلمها بر عهده صحافی hassler و falth است0جلدها از چرم بسیارمرغوب بز است0دیپلم فیزیک دارای جلد آبی رنگ و دیپلم شیمی و فیزیولوژی یا پزشکی دارای جلد قرمز است ، به علاوه خوشنویسان آرمی که از ترکیب حروف اول اسم شخص تشکیل می شود را برروی هر یک از دیپلمهای اختصاصی برندگان حکاکی می کنند ، دیپلمها درون جعبه ای از جنس مقوا که به منظورحفظ دیپلمها طراحی شده قرار می گیرند ، ابعاد دیپلم نیز 23در35 سانتی متر است.
طبق اساسنامه بنیاد نوبل که با حضور پادشاه وقت سوئد در تاریخ 29 ژوئن1900 تنظیم شده است هیأت اهدا جوایز موظف به تقدیم حواله مبلغ جایزه-دیپلم-مدال و تقدیرنامه اختصاصی به برندگان می باشد مدال نوبل فیزیک – شیمی -فیزیولوژی یا پزشکی وادبیات توسط مجسمه ساز و کلیشه ساز مشهور سوئدی -اریک لیندبرگ-و مدال نوبل صلح توسط مجسمه ساز نروژی گوستاو ویگلند طراحی شده است ، در یک طرف مدال سوئدی تصویری از نوبل و طرف دیگر آن سالروز تولد و مرگ نوبل با حروف لاتین نگاشته شده است ، این مدال تا سال 1980 به وزن 200 گرم قطر66میلی متر واز طلای18عیار تهیه می شداز آن زمان تا کنون مدال از ترکیبی از طلای 18عیار و 24 عیار تهیه می شود ، مبلغ جایزه در سال1900-150800کرون سوئیس بود که در سال 1923 به کمترین حدخود یعنی 115000 کرون سقوط کرد ، اما در سالهای اخیر این مبلغ به طور قابل توجهی افزایش پیداکرده است1میلیون کرون در سال 1981 ، 2میلیون درسال 1986 ، 3 میلیون کرون در سال 1989 ، 4 میلیون کرون در سال 1990 ، 6 میلیون کرون در سال 2000 و از 2001 ده ملیون کرون درهررشته به برندگان اهدا می شود. 

 

این زندگی نامه ها توسط دوست خوبم (حمیدرضا صفاری)به من ارسال شده است.