معما

پلیس با هوشی به صحنه ی جرم رسید قبل از آن که وارد اتاق شود شنید افراد مجرم با هم گفتگو می کنند . آن ها به هم می گفتند برای این که پلیس را گیج کنیم باید دو نفر از ما دروغ بگوییم و یک نفر از ما راست بگوییم . پلیس وارد اتاق شد و از آن ها باز جویی کرد .  

بهرام گفت : من این کار را نکرده ام.  

افشین گفت : بهرام این کار را کرده است.  

جعفر گفت : افشین دروغ می گوید.  

پلیس بلافاصله مجرم را دستگیر کرد. او چگونه فرد مجرم را شناسایی کرده بود؟

داستان آموزنده

 یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست حاضرین همه بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز دست های حاضرین همه بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این همه بلاهایی که من بر سر اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است. ما در بسیاری موارد تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که رو به رو می شویم، خم می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و صرفنظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پر ارزشی هستیم.

معمای ریاضی

تنها ۴۲٪ از دانشجویان ریاضی قادر به حل این مسئله شده اند .  

5+3+2 = 151022

9+2+4 = 183652

8+6+3 = 482466

5+4+5 = 202541

 

پس :   

7+2+5 =